خلاصه داستان همسایه حسود
روزی روزگاری در روستایی کوچکی زوج پیری به اسم ریچارد و ماریا زندگی میکردند. ریچارد و ماریا فرزندی نداشتند. آنها فقط یک سگ به اسم رومئو داشتند. یک روز رومئو متوجه شی ایی در زمین شد و شروع به واق واق کردن ، کرد. خیلی زود ریچارد متوجه وجود گنجی در آن مکان شد. او خیلی خوشحال شد. در نزدیکی آنها همسایه حسودی زندگی میکرد که از این ماجرا باخبر شد. این همسایه حسود تصمیم گرفت یک نقشه بکشد…
نمایش ویدیو درباره همسایه حسود | قصه تصویری کودکانه
قصه صوتی و تصویری همسایه حسود
منبع: داستانهای فارسی