داستان روباه و قرقاول ها

داستان روباه و قرقاول

در یک غروب مهتابی در حالیکه روباه داشت داخل جنگل قدم میزد، تعدادی قرقاول را دید که روی یک درخت بلند نشسته بودند و ارتفاع زیادی تا او داشتند. روباه حیله گر فورا قسمت درخشان مهتاب را انتخاب کرد، جایی که قرقاول ها می توانستند او را به وضوح ببینند. آنجا خودش را روی پاهای عقبش بلند کرد و رقص سریعی ای را شروع کرد. او ابتدا مانند یک تاپ به اطراف می چرخید، سپس بالا و پایین می پرید و انواع کارهای عجیب و غریب می کرد. قرقاول ها با تعجب به خیره شده بودند. آنها از ترس اینکه مبدا یک لحظه را از دست بدهند به سختی جرأت پلک زدن داشتند.

حالا انگار روباه می خواست از درختی بالا برود، او روی زمین افتاد و بی حرکت دراز کشید ، دوباره شروع به چرخیدن و شوخی کردن کرد. قرقاول ها تماشا و تماشا کردند، تا اینکه سرشان به دنبال حرکات او شروع به چرخیدن کرد. خیلی زود آن‌ها سرگیجه گرفتند. آنقدر مات و مبهوت شده بودند که  یکی پس از دیگری از درخت افتادند و روباه همه را گرفت و به خانه برد.

نکته اخلاقی: توجه بیش از حد به خطر ممکن است باعث شود که ما قربانی آن شویم.

منبع: کاری از گروه تولید محتوای دلی ها

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
error:
پیمایش به بالا