داستان آهو و تمساح
در رودخانه ای گروهی از تمساح های حریص زندگی می کردند، آنها منتظر آمدن طعمه برای خوردن بودند. یکی از غذاهایی که آنها به دنبالش بودند آهو بود، زیرا تمساحها گوشت آهو را خیلی لذیذ می دانند.
روزی روزگاری، آهوی کوچکی در حال عبور از رودخانه بود تا به آن طرف جنگل برسد. اما با تعجب دید که یک تمساح جلوی او را گرفته است. آهو می دانست که تبدیل به یک غذای خوشمزه برای تمساح ها خواهد شد. او سعی کرد راهی برای فرار و عبور از رودخانه بیابد.
آهو ایده خوبی پیدا کرد، او گفت که می خواهد تسلیم شود. با این حال، شک دارد که آیا برای تمام تمساح های اینجا گوشت کافی وجود دارد یا نه؟ سپس از تمام تمساح های رودخانه خواست که جمع شوند و به صف بایستند تا بتواند تعداد آنها را بشمارد.
تمساح های گرسنه دستور آهو را اجرا کردند، آنها به طور منظم در صف که شبیه یک پل بود صف آرایی کردند. آهو ماهرانه هنگام شمارش یکی یکی از پشت تمساح ها پرید و از آنها عبور کرد. آهو به ساحل رودخانه رسید، سپس از تمساح ها تشکر کرد و بلافاصله فرار کرد. تمساح ها ناراحت شدند زیرا فریب هوش آهو را خوردند.
منبع: تالیف گروه تولید محتوای دلیها