داستان پسر حریص
سام و تام دوقلوهای همسان بودند. آنها آنقدر شبیه هم بودند که حتی مادرشان هم به سختی میتوانست آنها را از دیگری تشخیص دهد.
با این حال، آنها غیر از ظاهرشان در مورد همه چیز با یکدیگر تفاوت زیادی داشتند. سام هیچ دوستی نداشت، در حالی که تام دوستهای خوبی داشت. سام عاشق شیرینی بود، اما تام عاشق غذاهای تند بود. سام سخاوتمند و فداکار بود، ولی تام حریص و خودخواه بود!
همانطور که سام و تام بزرگ شدند، پدرشان می خواست ثروت خود را به طور مساوی بین آنها تقسیم کند. با این حال، تام موافقت نکرد و او استدلال کرد که هر کسی باهوش تر و قوی تر است باید سهم بیشتری از ثروت را به دست آورد.
سام موافقت کرد. پدرشان تصمیم گرفت مسابقه ای بین این دو ترتیب دهد. او از دو پسر خواست تا زمانی که می توانند راه بروند و قبل از غروب آفتاب به خانه برگردند. ثروت به نسبت مسافت طی شده تقسیم می شود. طبق قانون مسابقه، آنها مجاز به حمل ساعت برای پیگیری زمان نبودند.
روز بعد، سام و تام به راه افتادند. یک روز نسبتاً آفتابی بود. سام آهسته و پیوسته راه می رفت، در حالی که تام برای برنده شدن در مسابقه و بدست آوردن بخش بیشتری از ثروت پدرش به سرعت می دوید.
سام میدانست که بهتر است تا آنجا که ممکن است تا ظهر پیادهروی کند و ظهر به سمت خانه حرکت کند ، زیرا بازگشت به خانه به همان مقدار زمان نیاز داشت. سام با دانستن این موضوع تصمیم گرفت ظهر به خانه برگردد تا به موقع به خانه برسد.
با این حال، تام، با حرص و طمع برای به دست آوردن ثروت بیشتر، حتی بعد از نیمه ظهر تلاشی برای بازگشت به خانه نکرد. او دو برابر سام راه رفت و فکر میکرد که هنوز میتواند قبل از غروب آفتاب به خانه برگردد. وقتی دید که خورشید دارد غروب میکند، با عجله شروع به برگشت کرد. متأسفانه با شروع غروب ، او حتی نتوانست تا نیمه راه خانه را طی کند. کم کم تاریکی مسیرش را فرا گرفت و مجبور شد با پاهای خسته به خانه برگردد.
او مسابقه را باخته بود. آن هم فقط به خاطر طمعش.
نتیجه اخلاقی:
طمع منجر به ضرر می شود.
منبع: تالیف و تدوین دلیها