داستان ثروت واقعی

داستان ثروت واقعی

داستان ثروت واقعی

 

روزی روزگاری مردی بسیار ثروتمند در شهر بزرگی زندگی می کرد. او زندگی مجللی داشت و به ثروت خود می بالید.

 

پسرش در شهری دور درس می خواند و برای تعطیلات به خانه بازگشته بود. مرد ثروتمند می خواست به پسرش نشان دهد که چقدر پولدار است اما پسرش به سبک زندگی اشرافی علاقه ای نداشت. با این حال، مرد ثروتمند می خواست به پسرش بفهماند که سبک زندگی او بسیار مجلل است و مردم فقیر رنج زیادی را متحمل میشوند. او برنامه ای ترتیب داد تا یک روز از کل شهر بازدید کنند تا زندگی مردم فقیر را به پسرش نشان دهد.

 

پدر و پسر سوار درشکه شدند و از تمام شهر دیدن کردند. آنها بعد از دو روز به خانه برگشتند. پدر بخاطر احترام گذاری فقیران به او بسیار خوشحال  بود و جلوی پسرش احساس غرور میکرد. او دید که پسرش از مشاهده مصیبتهای فقرا به دلیل کمبود امکانات، بسیار ساکت است.

 

مرد ثروتمند از پسرش پرسید: پسر عزیزم سفر چطور بود؟ لذت بردی؟

پسر پاسخ داد: “بله پدر!، این سفر با تو عالی بود.”

پدر پرسید: “خب، چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟”

پسر ساکت بود.

پدر گفت: “بالاخره متوجه شدی که فقرا چطور رنج می کشند و چطور زندگی می کنند؟”

 

پسر پاسخ داد: نه پدر! او افزود: “ما فقط دو سگ داریم، اما آنها 10 سگ دارند. ما یک استخر بزرگ در باغ خود داریم، اما آنها یک رود عظیم و بدون هیچ پایانی دارند! ما چراغ های لوکس و گران قیمتی داریم که از کشورهای مختلف خریداری کرده ایم، اما آنها ستاره های بی شماری دارند. این ستارها شب هایشان را روشن می کنند. ما در زمین کوچکی خانه داریم، اما آنها مزارع فراوانی دارند که فراتر از افق است. ما توسط دیوارهای عظیم و مستحکم در اطراف ملک خود محافظت می شویم، اما آنها با یکدیگر ارتباط دارند و اطراف خود را با همنوعان خود پر کردند. ما باید از آنها غذا بخریم، اما آنها آنقدر ثروتمند هستند که می توانند غذای خود را پرورش دهند.”

 

پدر ثروتمند با شنیدن سخنان پسرش مات و مبهوت شد.

 

در نهایت پسر اضافه کرد: “پدر، خیلی ممنونم که به من نشان دادی چه کسی ثروتمند است و چه کسی فقیر.

 

نتیجه اخلاقی:

ثروت واقعی با پول و دارایی سنجیده نمی شود! ثروت واقعی در دوستی های خوب و روابط دلسوزانه ایجاد می شود.

منبع: تالیف و تدوین دلیها

1 دیدگاه دربارهٔ «داستان ثروت واقعی»

  1. بزارید تا زندگی فقرا رو براتون بگم که دچار مشکل فهم نشید
    فقیر یعنی کسی که همه بهش فحش میدن
    خونه نداره اگه خونه هم داشته باشه به لعنت خدا نمی ارزه با خونه اجنه تفاوتی نداره
    مردم بهش بی دلیل فحش میدن
    راه پس و پیش نداره
    ازهمه بدتر نحسه نه به خاطر اینکه کافره
    و یا اعمالی ستمکارانه داره به این خاطر که
    روحش ایراد و نقص مادرزاد داره
    هرچه دعا کنه اجابت نمیشه به هر دری بزنه
    به در بسته میخوره چرا که اگر به دربسته نمیخورد که فقیر نمیشد
    البته از همه بدتر اینه که نه دنیا رو داره
    ونه آخرت رو چرا که آخرت توشه میخواد
    که فقیر دستش خالیه تا خیری انجام بده
    که آخرتش پر از خیرات باشه این واقعیت زندگی فقراست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
error:
پیمایش به بالا