داستان شام با پدر

داستان شام با پدر

داستان شام با پدر

پسری پدر پیرش را برای شام به رستوران برد. پدر که بسیار پیر و ضعیف بود، هنگام غذا خوردن، غذا را روی پیراهن و شلوارش ریخت. سایر افراد رستوران با تعجب آنها را تماشا می کردند در حالی که پسر آرام بود.

 

بعد از تمام شدن غذا، پسر که اصلاً خجالت نمی کشید، بی سر و صدا پدرش را به اتاق شستشو برد و ذرات غذا را تمیز کرد و لکه ها را پاک کرد، موهایش را شانه کرد و عینکش را تنظیم کرد. وقتی آنها بیرون آمدند، تمام رستوران در سکوت مطلق آنها را تماشا می کردند. پسر قبض را تسویه کرد و با پدرش شروع به بیرون رفتن کرد.

 

در این هنگام، پیرمردی در میان جمعیت، پسر را صدا زد و از او پرسید: «فکر نمی‌کنی چیزی جا گذاشته ‌ای؟»

 

پسر پاسخ داد: “نه قربان”

 

پیرمرد پاسخ داد: “بله، برای هر پسری درس و برای هر پدری امید بجا گذاشتی.”

 

رستوران ساکت شد.

 

نتیجه اخلاقی:

مراقبت از کسانی که زمانی به ما اهمیت می دادند یکی از بالاترین افتخارات است. همه ما می دانیم که چگونه والدینمان برای هر چیز کوچکی از ما مراقبت می کنند. آنها را دوست داشته باشید، به آنها احترام بگذارید و از آنها مراقبت کنید.

منبع: تالیف و تدوین دلیها

مطالب پیشنهادی:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
error:
پیمایش به بالا