داستان گل های زیبا در طرف دیگر
روزی دختر جوانی به باغبانی کردن علاقه زیادی داشت. او همیشه عاشق گل بود و باغ بسیار زیبایی داشت. یک روز در حالی که یک مجله گل را نگاه می کرد، یک گل بسیار زیبا پیدا کرد. او با خود فکر کرد: “من می خواهم آن را در باغم داشته باشم.”
او به جزئیات گل نگاه کرد و بذر و سایر موارد لازم برای کاشت آن را سفارش داد.
سپس، تصمیم گرفت جایی برای کاشت آن دانه ها پیدا کند. او دیوار پشت در خانه اش را انتخاب کرد و بذر را در آنجا کاشت.
گیاه خیلی سریع با برگ های زیبا در سراسر دیوار رشد کرد اما گلی وجود نداشت. دختر به پرورش آن ادامه داد، گیاه را آبیاری کرد و بسیار مراقب آن بود.
او همه چیز را امتحان کرد، اما هیچ نشانی از حتی یک گل در بین آن برگ های زیبا و پیچک های روی دیوار وجود نداشت. هفته ها گذشت اما هنوز گلی شکوفا نشده بود. یک روز صبح او در مقابل آن گیاه ایستاد و احساس ناامیدی کرد زیرا هنوز گلی وجود نداشت.
دختر به این فکر کرد که آن گیاه را قطع کند و چیز دیگری را به جای آن بکارد. درست در همین لحظه همسایه او را از پشت دیوار صدا زد.
دختر تعجب کرد زیرا آنها زیاد با یکدیگر صحبت نمیکردند. همسایه اش گفت: “ممنونم!! از کاشتن چنین گلهای زیبایی بسیار سپاسگزارم.”
او پاسخ داد: “منظورت چیست؟؟”
همسایه پاسخ داد: «نمیتوانی تصور کنی که چقدر از تماشای این گل لذت بردهام. واقعا زیبا هستند.»
دختر جوان با گوش دادن به این پاسخ بسیار متعجب شد، از دروازه وارد حیاط خلوت همسایه اش شد و از طرف همسایه دید که گیاهش پر از گل است.
آنها زیباترین گلهایی بودند که او تا به حال دیده بود و از آنچه در مجله دیده بود زیباتر بودند. او دید که پیچکهای آن گیاه از شکافها عبور کردهاند و با اینکه هیچ گلی در طرف دیوار خودش نبود، آن طرف دیوار همسایه به طرز باشکوهی وجود داشت.
ننیجه اخلاقی:
فقط به این دلیل که نمی توانید نتیجه خوب کار خود را ببینید، به این معنی نیست که هیچ ثمری نداشته است.
منبع: ترجمه و تدوین دلیها