قصه قورباغه و دو ماهی
روزی روزگاری سه دوست زندگی می کردند. این سه دوست دو ماهی و یک قورباغه بودند. آنها در دریاچه ای در وسط جنگل زندگی می کردند. یک روز قورباغه برای آفتاب گرفتن از دریاچه بیرون آمده بود. در حالی که روی چمن ها دراز کشیده بود مکالمه دو انسان را شنید. آنها در مورد ماهیگیری صحبت می کردند. قورباغه بلافاصله به داخل دریاچه پرید و به سراغ دوستان ماهی خود رفت. او به آنها در مورد نیت آدمها خبر داد و گفت: “بیاید دریاچه را ترک کنیم و به جای دیگری نقل مکان کنیم. ما باید برای نجات جان خود این کار را انجام دهیم.” اما ماهی ها مغرور بودند و به او گفتند که می توانند ماهیگیران را گول بزنند. آنها هیچ اعتنایی نکردند.
روز بعد قورباغه و همسرش با دوستانشان خداحافظی کردند و دریاچه را ترک کردند. پس از مدتی دو پسر با تورهای خود به کنار دریاچه آمدند. تورهای خود را در آب انداختند و ماهی ها را به راحتی صید کردند.
نتیجه اخلاقی: “وقتی خطری وجود دارد باید به فکر امنیت خود باشیم. اعتماد به نفس زیاد و تکبر بی فایده است.”
منبع: ترجمه و تدوین دلیها