داستان عادت های بد

عادت های بد

یک تاجر ثروتمند نگران عادت های بد پسرش بود. او از پیرمردی عاقل و باتجربه مشورت خواست. پیرمرد پسر مرد را ملاقات کرد و او را برای قدم زدن به بیرون برد. آنها به داخل جنگل رفتند و پیرمرد نهال کوچکی را به پسر نشان داد و از او خواست که آن را بیرون بکشد. پسر این کار را به راحتی انجام داد و آنها به راه افتادند.

سپس پیرمرد از پسر خواست که گیاه کوچکی را بیرون بیاورد. پسر هم با کمی تلاش این کار را کرد. در حالی که راه می رفتند، پیرمرد از پسر خواست که بوته ایی را بیرون بیاورد که او هم انجام داد. درخت بعدی یک درخت کوچک بود که کودک برای بیرون کشیدن آن مجبور بود سختی زیادی بکشد. سرانجام پیرمرد درخت بزرگتری را به او نشان داد و از کودک خواست تا آن را بیرون بیاورد.

کودک حتی پس از چندین بار تلاش به روش های مختلف نتوانست آن را بیرون بکشد. پیرمرد به پسر نگاه کرد، لبخندی زد و گفت: «عادات خوب یا بد هم همین‌طور است».

نتیجه اخلاقی: عادت های بد پس از جا افتادن در نگرش ما به سختی می توان از شر آنها خلاص شد. بهتر است زودتر از شر آنها خلاص شوید.

تیم تولید محتوای دلی ها

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
error:
Scroll to Top